یا رحیم
هر وقت گربه ای محض رضای خدا موش گرفت
اجنبی هم محض رضای خدا به حال ما دل خواهد سوزاند.
میرزا تقی خان امیر کبیر
یا رحیم
هر وقت گربه ای محض رضای خدا موش گرفت
اجنبی هم محض رضای خدا به حال ما دل خواهد سوزاند.
میرزا تقی خان امیر کبیر
او اینجا تنها کسی است که برای یک حرکت منظم همواره خود در خط اول قرار گرفته.
هرچه فکر میکنم که او چه دارد که سالها برقرار است? جوابی جز این اندیشه برایش نمییابم.
باز هم این تفکر را ادامه میدهم که شاید جوابی دیگر بیابم.
انگار این سخترین کار من شده است.
حتماٌْ جوابی برای آن خواهم یافت!
اینک طلائه داری او را باور میکنم.
ای کاش جوابی برای آن پیدا کنم.
وای که چه لجباز مینماید و این فکرهای من درجا میزند.
بالاخره تا آنروز که گره افتاد در کاری ? همه اشاره به او کردند و مرا حواله به او دادند.
او درد را میدانست و شکافت مسئله را و سپس حل کرد به راحتی.
او تخصص داشت و به یک کلام زیبا متخصص بود در کار و دانش خود.
یافتم جواب خود که او از چه روی محترم است و متواضع.
و او یک متخصص متواضع متعهد بود.
بنام سر آغاز
قدمهایم را سبک می کنم
کمی جلوتر...
شاید اینجا باز بتوان دید
ولی آنطرفتر...
فکرم را دوباره از خود می گیرم
شاید وقتش نشده باشد
کمی جلوتر...
اینجا کجاست مرکز است؟
یا گریز از مرکز؟!
توانم دیگر شتاب ندارد
کمی خسته? بی تحرک? در راهم
کمی جلوتر...
مرکز را حس می کنم
همانطور که از خودم گریزان شده ام
آیا می توانم پیدا کنم؟
نقطه شروع را ؟!
خودم را ؟
وای اگر باز درمانده شوم
خسته و بی تحرک
کمی جلوتر...
اینبار می توانم از خودم فرار کنم؟
بسیار.....بسیار....بسیار...!