بنام نور اول
آنجا که شب چادر سیاه خود را سراسر گسترده و با بندی که بزودی پاره خواهد شد
روشنایی نور خورشید این چادر را پاره خواهد کرد
بدون هیچ تراجمی و افکاری که باید جمع گردد و بتواند این مفاهیم را درک کند
حسش نیست
انگار که توانی برای این درک نیست
خالی و پوچ
همچنان نیزه های براق
شکافنده و آزار دهنده هستند
و اگر نباشد چطور می توان بر سیاهی فائق آمد
در خیال خویش مشکل بتوان چنین آسان پیروز شد
بنظر ممکن نمی آید
ولی ناممکن هم نیست
حقیقت در باور است
و این باورها را باید کنار زد!
با تفکری دیگر
با روشی دیگر
روشنی می خواهد
تا بتوان نفوذ کرد
در عمق ظلمت