یا لطیف
کاروانی از قلب در جلو
کاروانسالاری دلدار در پی آن
سواری تنها در کناری
و در این قافله من ناپیدا
شیدا
همراه شب
مثل روز سایهای در خفا
گوشی را میخواهم که بهم گوش دهد
شنوایی
چشمی میخواهم که مرا بنگرد
دیدنی
پایی که راست قامتی را بیاموزد
پیاپی
شرمندهام
که نه بیناییاست
نه شنوایی
و پایداری
.... کوهی استوار
همچون مادر
مثالی بی تمثیل راهنمایی از دوران خردی
برای تمام عمر
کهن ماندن
شرمنده نشدن