بنام حق جلاله
دستی در همدستی در کنار هم
برای بودن برای دوست، همیار هم
بازار طبیعت در بالین کلامی
هفتاد بال بسته در نشین سلامی
پیوسته دانند یک پیام بگویند
آنان یکجا اینجا فراهم آیند
تبدیل من به ما همان جماعت
ساختن نه سوختن کلبه همان صلابت
آوای بودن، فریاد همنشینی
چنگ به ریسمان با یاد دل نشینی
وحدت در اوج صفهای همرنگ
پرواز با هم با روح در کوههای شبرنگ
لذت به طریق عشق و عاشقی
شنا با باله شوق شقایق
ترویج ریتم بانگ موذن باشد
این مشق ربنا در سنگ ماذن باشد
گاه نبودن هستم کنارت الان
گاه ربودن دل میشود برایت نالان
بی دل که بودیم تا یک نباشیم
تمرین صبوری کردیم، قنوت به کس نباشیم
امام جلودار جماعت خروشان
رهیدن از خود در قوت پریشان
افطار ساحل کشیده در یک صف
ملائک در آسمان همسان ما به یک صف
در پیوند قلبها یکتایی ببینیم
این یعنی هزاران پویایی ببینیم
تنیده در هم چون ریسمان محکم
سنبل شتابان در رشد ایمان محکم