سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیاض

یا رحیم

شاید هیچ کس نمی توانست فکرش را هم بکند که یک دفاعی در کشور پیدا شود و مدافعانی پیدا کند از قشری دیگر

ولی پیدا شد و افرادی را در این خط به صف کرد که ناباورانه به دفاع از سلامت جامعه برخاستند سخت و جهادی

درود بر مدافعان سلامت که جان خود را در کف اخلاص قرار دادند تا سلامت جامعه تداوم پیدا کند

سلام بر شما و عمل ایثارگرانه شما.

حالا در این کشور می توان فکر کرد کارهای بزرگی را این مردم قادرند انجام دهند بشرطی که بزدلانی که ناحق بر مسند ریاست تکیه زده اند آنها را سرکوب نکند و به آنها بها بدهند و اگر آنها را یاری نمی کنند لااقل برایشان مانع نباشند

درود به پرستاران و پزشکان زحمت کشی که هدف خود را والا قرار دادند و دست از چرب و نرم دنیا شستند و خودرا به درجه شایسته قابل تقدیر در نزد خلق و خالق رساندند


بسم رب الشهدا

چگونه می شود یک جهانی را تکان داد

چگونه می شود جهانی را به طرف خود متوجه کرد

جزء اخلاص در عمل ممکن نیست

سردار دلها یک عمر در این معنی بود

و در این معنی در هر عملی پا گذاشت

و در همین معنی جزء حق ندید

و راهی را انتخاب کرد و عمل نمود که بسیار سخت است و نتیجه آن بسیار شیرین

شهادت در راه حق پاداش چنین کسی است

وای بر ما ماندگان و مشغولین به دنیا

آیا جنازه ای را بیاد دارید که عتبات و مشهد و شلمچه و تهران و کرمان (منظورم چندین کشور و شهر) آنرا تشییع کنند و حتی رئیس یک کشور درخواست داشته باشد که به آنجا هم برود و تشییع شود ولی امکانات و زمان اجازه ندهد

این یک معنی در معنی است و آن اخلاص در عمل است که دلها را فرامیگیرد


یا کریم

دیواری کوتاه در نزدیکی آن مناره کمی قامت بلندها را حیران خود می کرد. هنوز کسی آن گربه را نتوانسته بود در روی آن بلندی دیوار کوتاه دنبال کند چون بسرعت در بالای آن متاره خود را نمایان میکرد.

سبز بود اما نه به سبزی سفره هفت سین، همه در عجب بودند که رنگ این گربه چرا چنین به سبزی نشان می دهد بخصوص در غروب آفتاب ؟ اصلاً درست بود این دیدن.

در بچگی خواهر کوچکمان می گفت گربه ها را اذیت نکنید که خدا خیلی ناراحت می شود در این فکرها بودم که چند بچه گربه که از زمان تولد در  منزلمان جا خوش کرده بودند اعصاب برایمان نگذاشته بود در آن غروب همه بچه گربه ها را از سالن خانه بیرون کردم اما یکی خود را زیر دیگ آش ایستاده در کنار دیوار  قایم کرد نه زورم می رسید که دیگ را حرکت دهم نه بچه گربه از زیر آن بیرون می آمد یک ترکه بلند درخت انار پیدا کردم و از یک طرف به سمت بچه کربه می زدم که از طرف دیگر بیرون بپرد یا برود اما او سماجت کرد نمی دانم چه شد صدای ناله او را شنیدم و دست ازش کشیدم.

روز بعد جنازه بچه گربه در زیر دیگ تمام وجوم را سوزاند هنوز غم آنرا احساس میکنم!


بنام خالق بی همتا

نقل است شما را

کلوخ است کلاغ را

بلوغ است طلا را

فروغ است ماه را

سیاه است زغال را

سفید است کاغذ را

نحیف است نی را

شمس است امام را

کار است مدیر را

راه است صراط را

جاوید است نهان را

باقی است حیات را

نجیب است اسب را

وفا است سگ را

لباس است متقی را

مفید است گاو را

شناس است علیم را

قوی است دلیر را

معین است یار را

رفیق است کتاب را

بلند است دیوار را

عمیق است چاه را

گودال است چال را

ریز است مور را

باریک است موی را

شور است سر را

دور است بلا را

کافی است دمار را

آب است دریا را

غریب است جدید را

ثمر است درخت را

تمر است نخیل را

کهنه است دنیا را

منزل است آخرت را

....

باد است بادبان را

.... شاید ندانیم نکات را!


بنام بخشایشگر بی همتا

هنوز آنروز را فراموش نمی کنم یعنی نمی شود فراموش کرد، پدرم میخ میکرد و من دانه می انداختم! آن زمانها  کشت کولک(پنبه) در منطقه رسم بود که زمین را با وسیله ای که میخ کولک کاری می نامیدند زمین را سوراخ می کردند عمق میخ حدود 10 سانتی متر می شد و قطری حدود یک سانت داشت. سپس فردی دیگر که معمولاً کودکان بودند دانه های پنبه را که شب خیسانده بودند و آماده سبز شدن بودن(نیکو کرده بودند) را داخل آن سوراخهای منظم که در یک خط و کامل ردیف بود می ریختند هر سوراخ فقط یک دانه نه بیشتر! فلسفه کار را درست نمی دانم نیروی کار ارزان بود یا زمین سفت بود یا اقتصادی بود که هیچ دانه ای بدون سبز شدن نباشد یا بعلت خشک بودن منطقه بود که چنین کشت می کردند کار بسیار مشقت آوری بود که همه کولک کاران چه میخ زن چه دانه انداز ناراضی بودند ولی هرچه بود چنین بود و روزگاری سخت بود.

بروم سر وقت کشت خدا بیآمرز پدرم که تازه شغل کشاورزی را اختیار کرده بود دستش مثل میخ زنهای ماهر تند نبود آنها دو نفر دانه انداز هرچه هم سریع بودند گاهی عقب می افتادند ولی من تنهایی تمام سوراخهایی که او آهسته می توانست ایجاد کند را در یک لحظه دانه می انداختم و بیشتر وقت هم بیکار بودم و چقدر دانه انداز خوشحال است که نه اینکه عقب نیست بلکه در تمام زمان کار استراحت کند.

در هر حال آن روز فراموش نشدنی داشتیم در زمین قد خیابان (همه قطعات زمینها یک نام داشت برای آدرس دادن و... ) در حال کشت بودیم که حسین ذوالفقاری با موتور آمد آنجا پدرم را مخاطب قرار داد که ما در ناصریه(روستهای هم جوار روستای ما جمشیدآباد) سپاه دانش(سرباز معلم) آورده ایم پسرت را نمی خواهی بفرستی مدرسه درس بخواند و فردا بی سواد نباشد. پدرم گفت داریم کار می کنیم پس کولکاری و کشت و کار چی می شود؟!  با هم مقداری مذاکره کردند و پدر اجازه داد که کار تعطیل شود و من برم مدرسه.

باید یادآور شوم که زمان پنبه کاری فروردین است یعنی آن سال من و بقیه بچه ها برای اولین با پا در مدرسه می گذاشتیم بجای مهر فروردین رفتیم مدرسه چه روزی از ماه بوده نمی دانم حتماً تعطیلات نوروزی تمام شده بوده و حدود بیستم ماه باید بوده باشد!

نشستم پشت موتورش و رفتیم ناصریه خانه پدر حسین ، او هم یک اتاق کوچک را اختصاص داده بودند به کلاس و معلم هم نمی دانم کجا زندگی می کرد یا مهمان بود تا سامان گرفتن  مدرسه، حسین رفت با موتور از روستاهای اطراف و دانش آموز آورد تا بالاخره کلاس و مدرسه تشکیل شد.

چون هنوز نه میزی و نه نیمکتی داشتیم همه ما و معلم همه روی دیوار حیاط منرل علی محمد حسن (پدر حسین ذوالفقاری) نشستیم و باب آشنایی شروع شد و چون روز اول بود هر کدام از جایی و همه به نوعی با هم غریب بودیم تا نزدیک ظهر کار دانش آموز پیدا کردن و آوردن و این شروع ادامه داشت و معلم هم چون دفتر و کتاب و تخته ای نبود ما را با بازی لنگ لنگک چشم بسته سر گرم کرد، یعنی یک نفر (دانش آموزان اولی و نو و از هر سنخ) چشمش را می بستند و باید بصورت لنگ لنگ ( لی لی) کردن و یک پایی برود و دست بزند به دیگر بچه ها هر کس در آن محیط بهش دست می خورد می سوخت و باید جایش با فرد چشم بسته عوض می شد.

کار نداریم بالاخره در این بازی من بعد چه مدت سوختم و چشم ام را بستند و راهی میدان شدم که چون خیلی خیره بودم و با سرعت می رفتم و بی دقتی کردم سرم را کوبیدم به دیوار و چنان روز اول مدرسه برایم کوفت شد که نگو گریه و اشک و باد کردن پیشانی همه بر سرم آوار شد.

ترس معلم از دسته گلی که آب داده در چهره اش پیدا بود و ما که از این چیزها جا نمی خوردیم با اشاره و لکنت زبان رساندیم که مهم نیست آنروز مدرسه تعطیل شد و آمدیم خانه و تا روز بعد!

بالاخره روز اول مدرسه هرچند با کار شروع شد ولی بازی آن برایم سرشکستنک داشت و هنوز وقتی فکر میکنم جای آن کوفتگی درد میکند!!!


یا حق

آن قدیم ترها اگر کسی پنهانی کاری انجام می داد معلوم بود که حتما دارد کاری انجام میدهد که نادرست است. خیانتی ،خباثتی، فلاکتی .....

امروزه خائنین دارند آشکارا کارهایی انجام میدهند که از هیچکس پروا ندارند! نه از خلق! نه از خالق!

نگاه کنید که شرکتهای خودروسازی چگونه با پزو فرانسه که سالها به این کشور خیانت نموده و نه تکنولوژی آورده و نه خودرو خوب ! قرارداد می بندند و مفاد آنرا مخفی می کند.

آیا چه کسانی پشت پرده این اهداف را پیگیری میکنند؟؟!!

مجلس و قوه قضاییه کجاست که نمی گوید در این قراردادها چه میگذرد!؟

بازوهای بازرسی از کجا قطع هستند که این بزرگ خیانتها را نمی بینند! یا نباید ببینند؟

چگونه می شود دانست و نگفت!؟

در عمر ژنرالها چگونه شرکتهای کلاه بردار راحت می آیند و بدون هیچ پیگیری دوباره همان کاری را می کنند که قبلا تکرار کرده اند!

منافع ژنرالها چگونه تامین می شود که منافع مردم تاراج می شود آنهم به همان کسانی که خیانت کرده اند .

توتال فرانسه مگر قبلا با همین ژنرالها همین کاری که الان کرده نکرده بود که دوباره همان کلاه گشاد سرمان رفته و همه چیز معطل مانده و عقب افتاده بدست همانها که قبلا چنین کرده بودند.

آیا وکلای مجلس خوابند یا خود را بخواب زده اند آیا نمی بینند که چگونه دولتی که نقش پلیس بد بازی می کند

(فابیوس را در مذاکره هسته ای و   خونهای آلوده ای که مردمی را به گورستان فرستاد و .....)چقدر راحت منابع ما را تاراج می کند همین های قبلی و همین شرکتهای قبلی!

وای به این خیانتکاران پررو و بی پروا !!

هنوز هم خجالت نمی کشند اگر چنین اتفاقی در هر کشوری افتاده بود آن وزیر را به عنوان رشوه گیر خائن و تارج دهنده منابع ملی به دادگاه می کشیدن و چنان می کردند که هیچ وزیر فکر چنین نکند.

اگر وزیر است و مصون است؟ پس چه کسی و کجا باید جلو خیانت وزیر را بگیرد؟ آیا در قوانین هیچ جایی برای وزیر خائین وجود ندارد. در عمر این وزیر چه هنگامه آتش سوزی اتفاق افتاد و منابع به طرق مختلف نابود شد هیچ کس به خود نیآمد چرا؟

لااقل آن وزیری که باعث قرارداد پژو شد و شرکت سامسونگ را از جریمه رهانید را که الان وزیر نیست بیآورید در محکمه و عدالت را در خیانت او اجرا کنید شاید دیگران وقتی ژنرال شدند کمی ترس داشته باشند؟

قضا کجایید؟؟ مجلس کجایید؟

کی بیدار خواهید شد؟

نکند شما هم در این رشوه ها سهمی دارید؟

اگر ندارید چرا عدالت در مملکت اسلامی سربریده است؟!!!!


بنام صاحب روز

من روزه می گیرم چون باعث سلامتی است!

... چون باعث تمرین سختی است!

... چون روحیه انسان را قوی می کند‍!

... چون مواد زاید بدن را دفع می کند!

... چون سموم بدن را از بین می برد!

... چون بدن را مقاوم می کند!

... چون به دستگاه گوارش استراحت می دهد!

... چون به انسان اراده قوی می دهد!

... چون .....

اینها هزاران دلیل برای گرفتن روزه است و شاید برای بعضی از روزه خوران هزارن دلیل برای نگرفتن روزه؟!

اما برای روزه نگرفتن یک دلیل داریم اینکه فرد خود به هر طریقی یا روشی برایش ثابت شود که روزه برای او ضرر دارد.

دیگر هیچ دلیلی باعث نگرفتن روزه نیست

مسئله: دکتر بهم گفته که روزه برایم ضرر دارد آیا نباید روزه بگیرم؟

جواب: اگر خودت به این نتجه رسیده ای و گرنه گفته پزشک ملاک نیست!

 توضیح یعنی اگر دکتر گفت و من به این گفته اطمینان داشته باشم می توانم روزه نگیرم و اگر در وجدان و درون خود بدانم که این گفته صحیح نیست باید به نتیجه خود عمل کنم.

اما در نیت روزه و حرف اصلی این نوشته

برای روزه اگر صدها میلیون خاصیت بر شماریم هیچکدام برای نیت روزه کفایت نمی کند

فقط یک نیت باید باشد و آن هم اطاعت امر خدا کردن و به قولی قربةً الی الله است

یعنی ما با اینکه برای روزه فواید بسیار می دانیم ولی هیچ یک نباید در نیت روزه دخالت کند

پس یکبار برای یک عمر خود نیت کنید هرچه روزه گرفتم "قربةً الی الله"

یا بهتر است برای تمام نمازها و اعمال عبادی همین یک نیت را داشته باشیم و آن"قربةً الی الله" خیال راحت و تمام

تمام اعمال خود را به این نیت انجام دهید"قربةً الی الله"

من تمام امورم را به این خاطر انجام می دهم که بنده خدا هستم و باید طاعت امر او کنم.

خدایا در هیچ کاری ما را  اخلاص عمل دور نکن.