بیاض

یا راهبر

با تبریک میلاد با سعادت حضرت امام علی النقی الهادی علیه السلام به همه دوستداران خاندان نبوت و امامت.

تولد حضرت امام علی نقی فرزند امام محمد تقی جوادالائمه علیه السلام و دهمین امام شیعیان در  نیمه ذیحجه سال 212(یا214)هجری قمری نوشته اند.

 مادر آن بزرگوار سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد .

نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی "(راهنما) و " نقی "(برگزیده) بود . حضرت امام هادی علیه السلام پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود .

 در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت .

 به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند .

 و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " . این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است .

 از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد .

 پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی .

و نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است .

 مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود .

 چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت . مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست .

 آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل برو . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود .

 با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی به سر آید بیمناک بود .

در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند مراقبت سخت از او وجود داشت .و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " .

 در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد - که حرم مطهر وی در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است . این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند . "

 اصحاب و یاران امام دهم (ع )
در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی چون " علی بن جعفر میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است .

 متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید : آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی (ع ) ؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید . متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت .

 در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع ) را شهید کرد . دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .

 نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی شد ... " . " حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی برای این کار مأموریت داشته است .زیرا که نمی شود کسی با این قدر و منزلت و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست بودن آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال او ، به ویژه اعمال اجتماعی و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به این رضایت تصریح شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

 صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند .

 خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند .

 شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254 هجری بعد از 41یا 42سال عمر شریف به وسیله زهر به شهادت رسید . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود .

معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

 زن و فرزندان امام هادی (ع )
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است .

1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است ) .

2 - حسین .

3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد .

4 - جعفر .

5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه " .

 زیارت جامعه کبیره که از امام علی النقی (ع) به ما رسیده است.

زیارت جامعه کبیره که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است؛ که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از نظر سند و روایت از صحیح‌ترین و قوی‌ترین زیارات ائمه علیهم السلام است یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین علیهم‌السلام آن زیارت را می‌خوانیم.

چند کلام از امام هادی علیه السلام:

هرکه کمال دوستی خود را برای تو فراهم کرد، تو نیز کمال طاعت را برایش بگذار.

هر کس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند.

عاقّ [والدین] ، نادارى در پی‌دارد و به خوارى می‌کشاند .

 آن که از خودش راضى شود ، ناراضیان از او فراوان شوند .

إنَّمَا الأعیادُ أربَعَةٌ لِلشّیعَةِ : الفِطرُ و الأضحى و الغَدیرُ و الجُمُعَةُ ؛ امام هادى علیه ‏السلام :شیعیان فقط چهار عید دارند : فطر ، قربان ، غدیر و جمعه .


با حی

به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا
جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا


عاشق روی توام ای گل بی مثل و مثال
به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا


با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور ولی
چه توان کرد که بانک جرسی نیست مرا


پرده از روی بینداز به جان تو قسم
غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا


گر نباشد برم ای پردگی هر جایی
ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا


مده از جنت و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا

شعر: امام خمینی(ره)

ظهور

 چشم یعقوب به دیدار تو حیران مانَد
یوسف از حسن تو انگشت به دندان مانَد

پرده بردار که از شرم تماشای رخت
تا صف حشر ، قمر سر به گریبان مانَد

 برتر و بهتر و زیباتر و پاکیزه تری
که بگویم گل روی تو به رضوان مانَد

هر که بر سلسله عشق تو تسلیم نشد
گردنش بسته به قلاده شیطان مانَد

این عجب نیست که تا حشر به یاد لب تو
خضر در آب بقا باشد و عطشان مانَد

گرچه در دیده ما تاب تماشای تو نیست
مهر در ابر روا نیست که پنهان مانَد

همه شب بر سر آنم که ز راه آیی و من
جان نثار قدمت سازم اگر جان مانَد

یوسف مصر ولا بیشتر از این مگذار
چشم یعقوب به دروازه کنعان مانَد

چند باید ز فراق تو به حبس دل ما
ناله بی کسی عترت و قرآن مانَد

به پریشانی بنده نگه‌ای کن مگذار
بیش از این ملت اسلام پریشان مانَد

منبع: اشعار مذهبی


با رحیم

میلاد پربرکت حضرت امام باقرالعلوم علیه السلام بر تمامی شیعیان مبارک باد.
جشن

سوم خرداد روز آزاد سازی خرمشهر و روز مقاومت، ایثار و پیروزی مبارک باد

امید که یک پیروزی دیگر برای جمهوری اسلامی در نشست بغداد بین ایران و 5+1 بدست آید و شکستی دیگر برای زوگویان رقم بخورد.

همچنین در انتخابات رئیس جمهور مصر جبهه اسلام خواه به نتیجه برسد

میلاد امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه‏السلام :

واللّه لا یُلِحُّ عبدٌ مُؤمِن علَى اللّه عز و جل فی حاجتِهِ إلاّ قضاها لَهُ

بـه خـدا سوگند هیچ بـنده مؤمنى در حاجت خود به درگاه خداوند عز و جل اصرار نورزد ، مگر آن که خداوند حاجتش را بر آورد .

یا عزیز

به مناسبت شهادت یگانه دخت پیامبر اعظم(ص) شعری از عزیزی در پی می‌آوریم

 

باید از فقدان گل، خونجوش بود یاس کبود

در فراق یاس، مشکی پوش بود


یاس ما را رو به پاکی می برد

رو به عشقی اشتراکی می برد

یاس یک شب را گل ایوان ماست

یاس تنها یک سحر مهمان ماست


بعد روی صبح، پرپر می شود

راهی شبهای دیگر می شود


یاس مثل عطر پاک نیّـت است

یاس استنشاق معصومیّـت است


یاس بوی حوض کوثر می دهد

عطر اخلاق پیمبر می دهد


حضرت زهرا دلش از یاس بود

دانه های اشکش از الماس بود


داغ عطر یاس زهرا زیر ماه

می چکانید اشک حیدر را به چاه


عشق محزون علی یاس است و بس

چشم او یک چشمه الماس است و بس


اشک می ریزد علی مانند رود

بر تن زهرا: گل یاس کبود


گریه کن زیرا که دُخت آفتاب

بی خبر باید بخوابد در تراب


این دل یاس است و روح یاسمین

این امانت را امین باش ای زمین


نیمه شب دزدانه باید در مغاک

ریخت بر روی گل خورشید، خاک


 

یا ربیع آوربهار

بهار آمد که غم از دل برد، غم در دل افزون شد
چه گویم کز غم آن سرو خندان، جان و دل خون شد
گروه عاشقان بستند محمل ها و وارستند
تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد
گل از هجران بلبل، بلبل از دوریّ گل هر دم
به طرف
گلستان هر یک به عشق خویش مفتون شد

حجاب از چهره دلــــــــــــــدار ما، باد صبـا بگرفت

چـــــو من هر کس بر او یک دم نظر افکند، مجنون شد

بهــــــــار آمد، ز گلشن بــــــرد زردیها و سردیهــا

به یُمن خور، گلستان سبز و بستان گرم و گلگون شد

بهـــــــار آمــــــد، بهــــــار آمـــد، بهار گل‏عذار آمد

به میخــــــواران عــاشق گو: خمار از صحنه بیرون شد

امام خمینی(ره)


 صیقل دهنده قلبها

در همین آغاز سخن یک مثال بزنم؛ اگر بخواهید با یک کارد قطعه گوشتی را ببرید و نبرد چه می‌کنید، حتماً در کند بودن کارد شک می‌کنید‍؛ و آنرا به سوهان و سنگ حواله می‌دهید، کمی از دم آنرا می‌گیرید و تیغه آنرا تیز و صیقل می‌دهید آنگاه اگر وارد بوده باشید کاردی تیز دارید که گوشت را می‌برد و تیز است.

کشاورزان وقتی بیل نویی را می‌خرند معمولاً خیلی تیز نیست به مرور زمان که با آن کار می‌کنند و بیل با خاک و ماسه تماس زیادی پیدا می‌کند صیقلی شده و تیز نیز می‌گردد؛

چاقو و کارد و اره و ... نیز برای برش دادن نیاز به صیقل دارد، اما صاف و صیقل دادن این همه دو نکته همراه دارد؛ اول: جسم خود صیقل پذیر باشد یعنی اینقدر استحکام داشته باشد که بشود صیقل داد و صیقل آن کار کرد داشته باشد، دوم: برای صیقل باید به یک جسم سخت‌تر و محکمتر از خود کشیده و اصطکاک داده شود جسم دوم آج و برجستگی دارد.

در آهن و فولاد این خاصیت است که دارای استحکام بوده و وقتی صیقل داده می‌شود می‌توان برای بریدن و صاف کردن بکار برد خود در این میان نابود و خرد نمی‌شود، کارد و چاقو و بیل و کلنگ و از آن ساخته می‌شود.

انسان و بدن و روح نیز چنین است البته چون مثال نزدیکی نداشتم یک مثال دور زدم و لابد فهم را آسانتر می‌کند.با روزه جسم خود را صیقل و قلب را بصیر کنید.

اگر بدن انسان صیقل نخورد یعنی با سختی اصطکاک داده نشود یک تن لش است که در برابر سختی‌های روزگار زود خورد و خمیر می‌شود و برای آن کارکردی و اطمینانی وجود ندارد، معمولاً انسانهای چالاک مورد تشویق و ترغیب و احترام هستند نه شل و فشل!

شاید بعضی صیقلها راه دیگری می‌گشایند مثلاً صیقل دادن شیشه آنرا براق و شفاف می‌کند و کدورتها را از بین می‌برد کدری یک عیب است و شفافیت و براقی یک حسن.

قلب شفاف که دارای کدورت نیست یک حسن و امتیاز محسوب می‌شود و برعکس قلبهای مکدر و ضمخت یک عار مثل شیشه کدر و تار که دید را کم می‌کند.

دریچه‌های دل با جسم بهم وصل هستند؛

این همه که شمردم شاید همه بدانید و من هم قصد گفتن چیزی که شما نمی‌دانید نیستم

همانطور که می‌دانیم دانسته‌ها هم باید گفته شود در تذکر نفعی است که بزرگان اینقدر سفارش به آن کرده‌اند

وگر نه دانسته‌ها زیادند و همه می‌دانیم چرا عمل نمی‌کنیم؟

این تذکرها شاید ما را وادار به عمل کند پس وقتی تذکر چنین خاصیتی دارد ما همانقدر که به دانستن اهمیت می‌دهیم باید به تذکر نیز اهمیت و ارزش قائل باشیم.

اما بدن و تن و جان که بهم وابستگی شدید دارند چگونه صیقل می‌یابند

آیا راهی برای صیقل آنها وجود دارد؟

بله همانطور که می‌دانید و باز یک تذکر است،

زوره یک راه صیقل جسم و جان و دل است

که جسم را تیز و برنده و قلب ها را شفاف و بینا می‌کند

روزه سوهانی است که از یکطرف جسم را می‌ساید و زنگارها را می‌برد و در طرف دیگر قلب را شفاف می‌کند.

اصطکاکی که ایجاد می‌کند خواص بسیار دارد

هم برندگی ایجاد می‌کند و مقاومت می‌بخشد

جسم انسان بخصوص شکم یک خاصیت نادر دارد، با سختی و کم خوری نه اینکه برایش بدی بوجود نمی آورد که برعکس باعث فعالیت درست آن شده و از کوچکترین ذره بیشترین فایده را می‌برد

و از همه مهمتر با کوچک‌تر شدن خود تناسب را بوجود می‌آورد

وقتی بی حد و حصر می‌خوریم و می‌نوشیم یک لذت آنی نصیب می‌شود ولی وقتی کم و کمتر می‌خوریم و می‌نوشیم لذت دایمی بوجود می‌آوریم و این به تمرین نیاز دارد.

خوردن و آشامیدن هنر نیست بلکه کم و درست خوردن و نوشیدن یک هنر است.

و روزه سعی دارد این را به ما نشان دهد و هدیه دهد.

روزه صیقل می‌دهد و شفاف می‌کند بشرطی که با تمام شدن روزه باز جسم محکم و صیقلی شده را خراب نکیم باز نازش نبریم و به بیراه هدایتش نکنیم،بلکه بگذاریم در غلطک درست حرکت کند.

سفره دل که حالا مچ شده و کوجک را به دشت تبدیل نکنیم؛ پرخوری را متوقف کنیم!

یک ایست!

یک ایست درست به خوردن و نوشیدن خودمان بدهیم.

روزه در پی این است که دل صیقل و شفاف شود؛ ما باید این شفافیت را نگهدار باشیم.

تا همه چیز را درست ببینیم نه کدر و تار؟

جسم صیقل خورده ما با روزه توان بیشتری پیدا می‌کند با کوچکترین سختی از جاده خارج نمی‌شود خود را با کوچکترین بی‌راه به هلاکت نمی‌اندازد در کوچکترین دست انداز چپ نمی‌شود.

روزه همان نیاز بدن است به سختی.

همانطور که انسان نیاز به خواب و خوراک دارد نیاز به فشار و سختی هم دارد.

بیایم خود را با روزه تقویت کنیم. صیقل بدهیم و شفاف شویم.

بیایم با صوم خودمان را صبور کنیم که گنجی است بسیار ارزشمند و گوهربار.

روزه انواع دارد که باید همه آنها را بدست آورد ؛

روزه شکم و چشم و زبان و قلب و ....

با روزه خود را سبک کنیم از اغیار و کدورتها و بدعتها و بارهای اضافی و کدورتهای دنیوی.

فریضه صبر- روزه- که از آن باید استعانت جست، تمرین استقامت و هوشیاری و چالاکی و تیزپایی در آوردگاه دنیااست.

و اگر اول مرتبه آن روزه شکم است، نهایت آن، روزه قلب است چندان که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود «روزه قلب بهتر از روزه زبان و روزه زبان بهتر از روزه شکم است».

 ماه مبارک رمضان، ماه فعال کردن و حساس کردن قلب است و تیز کردن و ژرفا بخشیدن نگاه آدمی به هستی و پس دیوار دنیا، آنجا که بزرگ‌ترین زلزله فعال می شود و باید سبکبار بود تا رست و رستگار شد. اگرنه، به فرمایش حضرت زهرا(س) «روزه به چه کار آید برای روزه داری که زبان و گوش و چشم و اعضای خود را مراقبت نکرده باشد»؟

البته روزه شکم بکار آید اما در حد همان سخن من و وقتی زهرای مرضیه(س) می‌گوید چکار آید آنقدر شفاف شده که چیزی را که ما می‌گویم در برابر چیزی را که او می‌بیند مثل هیچ است.

من کنار کوه کوه را بزرگ بینم اما سفینه نشین در مدار کوهها را رشته می‌بیند و کوه را هیچ؟


             بنام خالق ماه                   

       به مناسبت  ماه‌ مبارک  رجب المرجب         

شاید یک یادی از آنچه که در پیش رویمان است و قدر بدانم و ارزان از دست ندهیم.

روایتی است از پیامبر اعظم(ص) که ماه رجب ماه علی(ع) است و شعبان ماه من و رمضان ماه خدا.

از شهر علی(ع) درست وارد شهر پیامبر(ص) سپس قدم به شهر خدا بگذار

حالا ما وارد ماهی ‌شده‌ایم که در اعمال آن بخصوص روزه ثواب فراوان است.

حتی سه روز روزه در این ماه بهشت را واجب می‌کند.

  امیدوارم در شهر علی(ع) آنچنان وارد شویم ؛ دلشاد.

  و چنان عمل کنیم؛ خواست پیامبر و اولیاء خدا.

  و چنان خارج شویم؛ دست پر.

  و از شهر پیامبر هم? هم ....

  ........

  و آماده شویم تا وارد شهر خدا شویم.

  چون این شهر شهری است بسیار مبارک وارد شدن

  آن هم اسباب و اثاثیه‌ای می‌خواهد که در این دو شهر

  قبلی باید تدارک دید.

آماده شو که شهر اول را از دست ندهی و شهر دوم هم در راه است