سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیاض

 هوالمحبوب

چون نگینی سبز خود را بالای تپه ماهوری دور نمایان می‌کرد

آنجا را می‌شد دوست داشت به اندازه قلبش و تپش‌اش

آنرا از حرکت شاخه‌هایش که در جریان باد همچون خون در رگها از بین آنها می‌گذشتبی ریخت

پائین‌تر جلوی درخت چنار جاده‌ای که در دور دستها در دشت سراشیبی گم می‌شد

و بالاتر چون دکلی نخراشیده از پهنای آن همه چیز را بی‌ریخت می‌نمود

ترکیبی ناهمگون

نخراشیده

کج و واج

بی نظم

ناسازگار با طبعت

  بی‌ریخت